اندیشه فردا

اندیشه فردا

فرهنگی . اجتماعی . ادبی

 

 

چوب حراج

خط راه‌آهن رشت -آستارا، 
چوب حراج بر عقل و درایت حکومت‌داری ایرانی، 
هزینه منابع هنگفت نفتی برای جابجایی فقط پنج میلیون تن بار، 
و نابودی تنها جنگل جلگه‌ای ایران ... 
جناب دولت همه‌چی فهم دقیقا کجای؟

یک شنبه 31 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

رفتن و نشستن

روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه‌ای سست مانده.
پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی‌آمد و گفت: چه نشینی که نه جای خفتن است؟
گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟!
گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفته‌اند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن.
 
ای که مشتاق منزلی مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازی دو تگ رود به شتاب
اشتر آهسته می‌رود شب و روز

شنبه 30 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

ارکان سلوک

در بیان ارکان سلوک

بدانکه ارکان سلوک هم شش است.

 رکن اول؛ هادی است که بی هـادی سـلوک میسـر نشـود.

رکن دوم؛ ارادت و محبّت است با هادی.

سالک چون بهادی رسید و قبول هادی یافت، بایدکـه در وقـت وی در عـالم هـیچکس را چنان دوست نداردکه هادی خود را تا زود بمقصد رسدکه مرکب سالک درین راه ارادت و محبّت اسـت. چـون

ارادت و محبّت قوی افتاد، مرکب قوی افتاد، و هرکه را مرکب قوی باشد از سختی راه بـاکی نباشـد و اگـر یـک سر موی در ارادت و محبت خللی پیدا آید، مرکب لنگ شـود و سـالک در راه بمانـد.

رکـن سـوم؛ فرمـان بـرداری

است در همهکارهای اعتقادی و عملی، یعنی سالک را تقلید مادر و پدر ترک بایدکرد و پيروی هـادی بایـدکـرد،

هم در اعتقاد و هم در عمل، از جهت آنکه هادی بمثابۀ طبیب است، و او بمثابـۀ مـریض. و چـون مـریض فرمـان برداری طبیب نکند، و بخلاف امر طبیب کارکند، هرگز صـحت نیابـد، بلکـه هـر روزکـه برآیـد، رنـج و علـت وی

زیادت شود. و اگر بیمار خواهدکه بکتب طبّ علاج خودکند هم هرگز صحت نیابد. حضور طبیب باید، و فرمان برداری بیمار، تا رنج و علّت برخیزد.

رکن چهارم؛ ترک رأی و اندیشۀ خود است: سالک بایدکه هیچکـاری بـرأی و اندیشۀ خود نکند، اگرچه طاعت و عبادت باشد، از جهت آنکه سالک هرکاریکه برأی و اندیشـۀ خـودکنـد، سبب دوری وی شود، و هرکاریکه بامر هادی کند، سبب نزدیکی وی گردد.

رکـن پـنجم؛ تـرک اعـتراض و انکـار

است. سالک بایدکه برگفت هادی اعتراض نکند، و بر فعل هادی انکار نکند، و از جهت آنکـه سـالک نیـک و بد نداند، و طاعت و معصیت نشناسدکه شناختن نیک و بد، و طاعت و معصیتکـاری عظـیم اسـت. و حکایـت موسی و خضر ازین معنی خبر میدهد.

ای درویش! بسیار سخن باشد که آن سخن پیش مرید نیک باشد، و پیش شیخ بد باشـد، و بسـیار سـخن بـود،کـه پیش مرید بد باشد، و پیش شیخ نیک باشد و در افعـال نیـز همچنـين مـیدان. پـس مصـلحت مریـد آن اسـت کـه بیکبار ترک اعتراض و انکارکند، و هر چه از شیخ شنود، نیک شنود و هرچه ازو بیند، نیک بیند.

ای درویش! اعتراض و انکار مرید تاریکی وکدورت آرد و جدائی اندازد میان مرید و مراد.

رکن ششم ثبات و دوام است بر شرایط و ارکان سلوک سالهای بسیار، کـه از بـی ثبـاتی هـیچ کـار نیـک نیایـد، نـه دنیوی و نه اخروی.

ای درویش! هرکسکه بجائی رسید درکار دنیا و درکار آخرت، از ثبات رسید. این است شرایط و ارکـان سـلوک که گفته شد.

 کتاب، انسان کامل

 


شنبه 30 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

دادگاه ویژه روحانیت

علي مطهري

برخی به خاطر دارند که دو سال پیش گروهی اصلاح‌طلب در مشهد اینجانب را برای سخنرانی در روز اربعین شهادت امام حسین علیه‌السلام دعوت کردند. این بنده هم پذیرفتم و عازم مشهد شدم. قرار بود صرفاً درباره واقعه کربلا صحبت کنم. اما حدود یک ساعت قبل از آغاز سخنرانی خبر دادند که به دستور دادستان مشهد درب سالن سخنرانی پلمپ شده و اجازه ورود به کسی داده نمی‌شود. تعجب کردم که این سخنرانی چه خطری برای نظام داشته که دست به چنین کاری زده‌اند. برگزارکنندگان مراسم سالن دیگری را اعلام کردند و مهمانان به آنجا رفتند. با کمال تعجب اعلام شد که درب آن سالن را هم پلمپ کرده‌اند. لذا برگزارکنندگان مراسم دفتر گروه خود را به عنوان محل سخنرانی اعلام کردند، محلی که قرار بود هنگام ظهر در آنجا به حضار آش نذری بدهند. بعد از ساعتی اعلام شد که آنجا را هم به دستور دادستان پلمپ کرده‌اند و آش نذری را هم نیروی انتظامی با خود برده و چند چهارراه آن طرف‌تر آن را توزیع کرده است.

در حال حیرت بودم که اساساً چه ضرورتی برای این کارها وجود دارد، سؤالی که هنوز پاسخی برای آن دریافت نکرده‌ام. بعداً شنیدم که چون این مراسم از طرف اصلاح‌طلبان بوده، احتمال داشته که عده‌ای برای بهم زدن آن اقدام کنند، لذا دادستان پیشدستی کرده و مانع برگزاری مراسم شده است. خودش هم گفته بود احتمال وقوع جرم وجود داشت.

گفتم راه حل این مسئله این بود که جلوی اخلال‌گران احتمالی را بگیرند نه اینکه مراسم را تعطیل کنند. بعداً شنیدم که دادستان مذکور که اکنون رئیس دادگستری خراسان رضوی است و از قرار مسموع برخی صفات قابل تقدیر هم دارد گفته است اختیارات یک دادستان فقط یک بند انگشت از اختیارات خدا کمتر است. اینجا بود که معمای آن رفتار برای من حل شد.

اکنون بعد از 2 سال از آن واقعه و شکایت اینجانب به دادگاه ویژه روحانیت ـ در حالی که ایشان ملبس به لباس روحانیت نیست ـ ابلاغ قرار نهایی برای اینجانب آمده حاکی از قرار منع تعقیب وی، در حالی که اینجانب به عنوان شاکی در دادگاه حضور نداشته‌ام و اساساً زمان دادگاه به اطلاع اینجانب نرسیده است. البته فرصت ده روزه برای اعتراض داده شده، ولی چون نتیجه از همین الان روشن است فایده‌ای بر آن مترتب نیست.

کدام عقل سلیم قبول می‌کند که دادستان مذکور هیچ خطایی مرتکب نشده و مستحق مجازات نیست؟ اگر در روز اربعین نمی‌شود درباره امام حسین سخن گفت چون احتمال وقوع جرم وجود دارد پس اساساً هیچ کاری نمی‌توان انجام داد چون همیشه احتمال وقوع جرم وجود دارد.

نکته اساسی‌تر ادامه دادگاه ویژه روحانیت است که اوایل انقلاب به خاطر مصلحتی ضرورت داشت ولی اکنون هیچ ضرورتی ندارد و فقط یادآور حکومت طبقاتی ساسانیان است. این که شاکی از یک روحانی حق انتخاب آزاد وکیل را ندارد و فقط باید از میان چند وکیل روحانی یکی را انتخاب کند تبعیض آشکار است و معلوم نیست از کجای اسلام درآمده است. از ما گذشت ولی امیدوارم این رویه اصلاح شود و این بلا سر دیگران نیاید


شنبه 30 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

زمان حال

در زمان حال زندگی کن.

این جا زندگی کن.

خودت را همان گونه که هستی بپذیر.

تصویر سازی را متوقف کن، واقعیت را تجربه کن

تفکر غیر ضروری را متوقف کن (به سمت شنیدن، دیدن،لبخند زدن، چشیدن و لمس کردن جهت گیری کن)

با صراحت صحبت کن (توجیه نکن، قضاوت نکن، فریب نده)

در برابر خوشی و ناخوشی رفتار متعادلی داشته باش و آگاهی خود را محدود نکن

برای اعمال، تفکرات و احساسات مسولیت کاملی بپذیر.

در برابر آن چیزی که واقعا هستی تسلیم شو

حافظه و خاطرات خود را از گذشته و نگرانی در مورد چشم انداز آینده دور نگه دار.

برای گفتگوی آزاد با اشخاص، ایده ها و تفکرات آماده باش

...................................................

خواهی که ز هیچ کس بتو بد نرسد

بد خواه و بد آموز و بد اندیش مباش

.............................

کلبه ای که در آن مهربانی هست،   و ساکنینش می خندند.

بهتر از کاخی است، که مردمانش دلتنگ هستند!

 

کلبه زندگیتان گرم محبت

............................................

در بیان ارکان سلوک

بدانکه ارکان سلوک هم شش است.

 رکن اول؛ هادی است که بی هـادی سـلوک میسـر نشـود.

رکن دوم؛ ارادت و محبّت است با هادی.

سالک چون بهادی رسید و قبول هادی یافت، بایدکـه در وقـت وی در عـالم هـیچکس را چنان دوست نداردکه هادی خود را تا زود بمقصد رسدکه مرکب سالک درین راه ارادت و محبّت اسـت. چـون

ارادت و محبّت قوی افتاد، مرکب قوی افتاد، و هرکه را مرکب قوی باشد از سختی راه بـاکی نباشـد و اگـر یـک سر موی در ارادت و محبت خللی پیدا آید، مرکب لنگ شـود و سـالک در راه بمانـد.

رکـن سـوم؛ فرمـان بـرداری

است در همهکارهای اعتقادی و عملی، یعنی سالک را تقلید مادر و پدر ترک بایدکرد و پيروی هـادی بایـدکـرد،

هم در اعتقاد و هم در عمل، از جهت آنکه هادی بمثابۀ طبیب است، و او بمثابـۀ مـریض. و چـون مـریض فرمـان برداری طبیب نکند، و بخلاف امر طبیب کارکند، هرگز صـحت نیابـد، بلکـه هـر روزکـه برآیـد، رنـج و علـت وی

زیادت شود. و اگر بیمار خواهدکه بکتب طبّ علاج خودکند هم هرگز صحت نیابد. حضور طبیب باید، و فرمان برداری بیمار، تا رنج و علّت برخیزد.

رکن چهارم؛ ترک رأی و اندیشۀ خود است: سالک بایدکه هیچکـاری بـرأی و اندیشۀ خود نکند، اگرچه طاعت و عبادت باشد، از جهت آنکه سالک هرکاریکه برأی و اندیشـۀ خـودکنـد، سبب دوری وی شود، و هرکاریکه بامر هادی کند، سبب نزدیکی وی گردد.

رکـن پـنجم؛ تـرک اعـتراض و انکـار

است. سالک بایدکه برگفت هادی اعتراض نکند، و بر فعل هادی انکار نکند، و از جهت آنکـه سـالک نیـک و بد نداند، و طاعت و معصیت نشناسدکه شناختن نیک و بد، و طاعت و معصیتکـاری عظـیم اسـت. و حکایـت موسی و خضر ازین معنی خبر میدهد.

ای درویش! بسیار سخن باشد که آن سخن پیش مرید نیک باشد، و پیش شیخ بد باشـد، و بسـیار سـخن بـود،کـه پیش مرید بد باشد، و پیش شیخ نیک باشد و در افعـال نیـز همچنـين مـیدان. پـس مصـلحت مریـد آن اسـت کـه بیکبار ترک اعتراض و انکارکند، و هر چه از شیخ شنود، نیک شنود و هرچه ازو بیند، نیک بیند.

ای درویش! اعتراض و انکار مرید تاریکی وکدورت آرد و جدائی اندازد میان مرید و مراد.

رکن ششم ثبات و دوام است بر شرایط و ارکان سلوک سالهای بسیار، کـه از بـی ثبـاتی هـیچ کـار نیـک نیایـد، نـه دنیوی و نه اخروی.

ای درویش! هرکسکه بجائی رسید درکار دنیا و درکار آخرت، از ثبات رسید. این است شرایط و ارکـان سـلوک که گفته شد.

 کتاب، انسان کامل

 


شنبه 30 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

عبرت تاریخی

 
هلاکوخان مغول بعد از فتح بغداد و استقرار در کاخ سی و هفتمین خلیفه  عباسی المستعصم بالله و منقرض نمودن حدود ۵۰۰ سال حکمرانی عباسیان در بغداد رو به خلیفه عباسی کرده و گفت: در هر اتاق از این قصر، ده کنیزک نازک بدن خزیده‌اند، مگر تو در یک لحظه چند زن می‌توانی اختیار کنی؟
در مطبخت چندین خوالیگر (آشپز)، چندین طعام می‌پزند؟ مگر تو چند طعام با هم میتونی بخوری؟
از این سقف‌های بلند و دیوارهای محکم و سراپرده‌های مخملین چه حاصل؟
و در تمام  بلاد مسلمین به من گفته اند که خلیفه مسلمین ظاهراً مسلمان است ولی باطناً شیطان است و به رعیتش بسیار ظلم می‌کند!! 
من، هلاکو خان، سردار مغول از همان غذایی می‌خورم که سپاهیانم می‌خورند 
و بر همان اسب می‌نشینم که سربازانم می‌نشینند
و بر همان زمین می‌خوابم که سربازانم می‌خوابند.
و رو کرد به حضار دربار بغداد و گفت:
شما که بسیاری‌تان عالمان دین هستید و مردان خدا، به این سردار مغول بگویید که:
حکمران ظالم مسلمان را دوست‌تر می‌دارید
یا حاکم کافری که به عدل حکومت کند؟!
مجلس ساکت شد در سرتاسر صحن مستنصریه کسی سخن نمی‌گفت!
هلاکو پرسشی بسیار مهم پرسیده بود!
به راستی کدام یک از این دو، به مردمان  نفع بیشتری می‌رساند؟! 
حکمرانی که دم از دین می‌زند اما بساط ظلم می‌گستراند و اسباب جور فراهم می‌کند؟
یا حاکمی که کافر است اما بر مردمان به عدالت و برابری حکم می‌کند؟!
مجلس همچنان ساکت بود!
پیری از میانه صحن به پا خاست و گفت: ای سردار فاتح مغول، پاسخ پرسش خود را از من بشنو، ما مسلمانان بغداد و کل مملکت اسلامی حکمرانی حکمران عادل کافر را بر حکمرانی مسلمان ظالم 
ترجیح می‌دهیم! 
چون کفر حاکم عادل به خودش برمی‌گردد و عدل او به مردم و جامعه‌اش!
و دین حاکم ظالم به خودش برمی‌گردد ولی ظلم و جورش به مردم و جامعه!
و اگر این نبود، تو امروز به سادگی بر دارالخلافه مسلمین دست نمی‌یافتی!
چون ما بخاطر ظلم و جورش در مقابل تو هلاکوی مغول حمایتش نکردیم و اکنون اسیر تو شد!
بر ما حکمران کافری بگمار که به عدالت حکم براند،
ما دیگر از حکومتی که به نام اسلام بر مسلمین ظلم کند، خسته‌ایم.
و هلاکو دستور داد خلیفه مسلمین را  نمد پیچ کردند آنقدر مشت و لگد کوب کردن تا به قتل رسید و هیچ امداد غیبی هم شامل جانشین خود خوانده پیغمبر نشد و به قتل رسید. 
تا درس عبرتی در تاریخ شود. که مردم در تاریخ انتخاب حکمران کافر عادل را بر حکمران ظاهراً مسلمان ظالم ترجیح دادند!
دستبرد به بیت المال، دروغ گویی، اختلاس، رشوه، جایگزینی افراد ناشایست در پست های مدیریتی مملکت، داماد و فامیل بازی، چاپلوسی، پاچه خواری، مفت خواری، رانت بازی و...
مصادیق ظلم به مردم است! 
و...
هر مملکتی را بالاخره به اضمحلال خواهد کشاند!

پنج شنبه 28 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

وصیت من ...

وصیت کرده ام بعد از مرگم ؛ همراه من دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!
شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید به هر حال دلخوریها کم نیست از بندگانش، 
همانهایی که بی اجازه وارد شدند، خودخواهانه قضاوت کردند، بی مقدمه شکستند و بی خداحافظی رفتند! 
بهشت جای دیگری نیست.
بهشت اول :  
آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد 
بهشت دوم : 
دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد 
بهشت سوم : 
خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازی هایش را به تو داد 
بهشت چهارم : 
معلمی بود که برای ندانستنت با تمام بزرگیش هم سنت شد تا یاد بگیری 
بهشت پنچم : 
آغوشی بود که هرگز در آغوشش نگرفتی 
بهشت ششم : 
دوستی است که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه می کند. 
آری بهشت همین حوالیست، مادرت را بنگر، پدرت را ببین
خواهر یا برادرت را حس کن، دوستت را به یاد آور ...
عشقت را از خاطرت بگذران، "نگرانم برایت " 
یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت بهشت را با همه قلبت حس کن ، همین نزدیک است.
شاید همین الان از کنارت گذشت.
 
شبتون پراز آرامش درونی.

سه شنبه 26 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

سخنرانی تولستوی هنگام دریافت جایزه نوبل

*

بعضی کج‌فکران در صحت محتوای بنرهای منتسب به لئو تولستوی و ویکتورهوگو در نمایشگاه کتاب درباره ترغیب بانوان به حجاب تشکیک کرده‌اند. غافل از آن‌که اخیراً متنی از تولستوی به دستمان رسیده است که نشان می‌دهد جملات مذکور صحیح است. نامبرده این متن را پس از شنیدن خبر کاندیداتوری‌اش در جایزه ادبی نوبل نوشته بود که به علت عدم دریافت جایزه، موفق به خواندن آن درملأعام نشد. این بود که آن را روی طاقچه صندوقخانه منزلش گذاشت و این متن را یک بسازوبفروش که نخواست نامش فاش شود در اختیار ما قرارداد:

خانم‌ها، آقایان

اجازه می‌خواهم ابتدا خرسندی خود را از دریافت این جایزه اعلام کنم و از خواهران عزیز خواهشمندم حجاب را رعایت کنند.
احساس می‌کنم این جایزه را نه به من بلکه به جملات قصارم داده‌اند که روی بیلبوردهای نمایشگاه کتاب تهران نقش بسته است. بنده در سخت‌ترین لحظات زندگی همیشه دغدغه عفاف داشته‌ام، مرتب تذکر داده‌ام و همواره از اینکه آناکارنینا سر برهنه به ایستگاه قطار رفته بود در رنج بوده‌ام. پس این جایزه را به ستاد احیای امربه‌معروف و نهی از منکر تقدیم می‌کنم و این لحظه را مغتنم می‌دانم که بگویم: خواهرم! حجابت را و برادرم نگاهت را حفظ کن و اگر روزی دل به آفتاب چهرۀ کسی بستی، از او بخواه که شئون اسلام را حفظ کند.

عزیزان! بی‌آنکه از تهمت محافظه‌کاری بیمی به دل راه دهم افتخار می‌کنم که غیرتمندان عالمم. هرچند اعتقادات بنیادی و مراسم عبادی و آیین‌های کلیسایی را قبول ندارم ولی معتقدم که حجاب مسئله مهمی است و همان‌طور که در رمان‌ جنگ و صلح آورده‌ام، جنگ اول از صلح آخر بهتر است و گرچه هوادار مبارزه مسالمت‌آمیز هستم ولی معتقدم باید در مورد مسئله حجاب شدت عمل به خرج داد.
من در سفر به اروپا مسائل اختلالات جنسی را به‌طور دقیق از نزدیک دنبال کرده‌ام. اجازه می‌خواهم همین‌جا به بی‌حجابی به‌عنوان علت فساد و طلاق و اختلالات جنسی در اروپای فاسد و غرب غارتگر اشاره‌کنم که در بیلبوردهای سخنانم در نمایشگاه کتاب هم آمده است. من شاهد بودم برادر عزیزمان مرحوم ژان پل سارتر چگونه از بی‌حجابی همسرش علیامخدره دوبووار در رنج بود و به او می‌گفت: «حجاب برای سرکار محدودیت نیست و بلکه مثل یک مروارید در صدف، مصونیت است.» بنابراین فلاسفه و متفکران از دیرباز به این موضوع عنایت داشته‌اند و انسان‌ها باید دوباره این مسائل را یاد بگیرند.
عزیزان، ازنظر من لباس زینتی و غذای عالی و لذات دنیوی از عوامل فساد انگیز تمدن هستند. بنابراین سخن از تورم و بی‌پولی و اختلاس و دروغ و ریا جز توجه به جیفه ناچیز دنیوی و شهوات نفسانی نیست، از دردهای متعالی نوع بشر مایه نمی‌گیرد و جز در نام‌گذاری سال‌ها به کار نمی‌آید. مسءله مهم جامعه بشری، مغاک وحشتناکی است که تار موی زنان در معابر عمومی ایجاد می‌کند. سخن از «سیمای زنی در میان جمع» است که مرحوم مغفور هانریش بل آن را در رثای حضور مختلط زنان و مردان در ایستگاه‌های مترو نوشت. بر شاعران و نویسندگان است که دراین‌باره بنویسند. هنر باید به انسان‌ها برای زیست اخلاقی‌تر کمک کند؛ بنابراین به خاطر هنر می‌توان روی صحنه رفت و هنرمند را نقره‌داغ کرد، برنامه‌اش را به هم ریخت و سالن را پلمپ کرد ولی هیچ‌چیز و هیچ‌کس در دنیا نیست که شایسته آن باشد که هنرمند و هنردوست حجاب را رعایت نکند.
در انتها مایلم نهایت سپاس خود را نثار اهالی محترم غیاث آباد سازم که الهام‌بخش من در قضایای مربوط به ناموس‌پرستی بودند. از ایشان در رابطه با غیرت و عفاف بسیار آموختم. همچنین باید از آقای دکتر استاد مشقاسم غیاث‌آبادی که همواره مشوقم بودند بسیار تشکر کنم. آن مرحوم همیشه دغدغه حجاب داشت و معتقد بود که گل عفاف همیشه در بوستان حجاب می‌روید.
همینجا لازم می‌دانم مراتب فروتنی خود را نثار برادر عزیزم مرحوم مغفور ویکتور هوگو سازم که در رابطه با تشویق بانوان به حجاب، جملات نغزی فرموده‌اند که روی بیلبوردهای نمایشگاه کتاب تهران حک‌ شده و عزیزان می‌توانند مراجعه فرمایند. اینجا از رثای او می‌گویم که غیرتی بود و از نگاه کج کردن به بانوان شدیداً در رنج بود. ویکتور عزیز دلیل بدبختی ژان والژان را نفرین کسانی می‌دانست که کوزت آن‌ها را از راه بدر کرده بود و اگر حجاب را رعایت می‌کرد چه‌بسا بعدها انقلاب کبیر فرانسه به بیراهه نمی‌رفت. خدای آسمان‌ها مرحوم ویکتور را غریق رحمت واسعۀ خود قرار دهد.
سخنم را با قرائتی روزآمد از شعر حافظ شیرازی به پایان می‌برم که تا ابد در ذهن ناموس‌پرستان باقی خواهد ماند:
حجاب راه توای تولستوی از میان برخیز
خوشا زنی که در این راه باحجاب رود.
با آرزوی بهترین‌ها برای شما ند تمام بشریت.
قربان همگی- لئوتولستوی


دو شنبه 24 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

مسئله حجاب

*

شیخ به بالای منبر جلوس کرده و متکلم الوحده از بالا بر جمعیت نهیب میزد و از منظر خود با حدیث و ایه و نقل و داستانسرایی زنان و دختران را به رعایت حجاب سفارش میکرد و اجازه بر مقابله نمیداد
بر جای قیام کردم و از او پرسیدم:
ای شیخ ایا مادر وخواهر شما در خانه در برابر چشمان شما بی حجاب هستند یا با حجاب؟
گفت : نیازی به حجاب ندارند.!
گفتم : تا به حال ساق پای مادر یا خواهرتون را دیده اید؟
گفت: بله.
گفتم : موهایشان را چطور؟
گفت بله.
گفتم: تحریک نشدید؟
گفت : نه!
گفتم: میدانی چرا؟
گفت : بله. معلومه اونها مادر وخواهر من هستند!
گفتم : پس حجاب افراد به نگاه شما ربط داره نه بی حجابی دیگران!
زیرا اگر شما همه را خواهر خویش بدانی و هر مردی چنین باشد هرگز بی حجابی در جهان وجود ندارد!
بنابراین شما برای حل مشکل آقایان بی جنبه و دزد نگاه باید بکوشی.
در ثانی. اگر بر مبنای تحریک مردان بخواهیم زنان را در عسر و محدودیت قرار دهیم در نتیجه برای تحریک نشدن گرسنگان باید رستورانها را مسدود کنیم تا چشمانشان به غذا ها نیفتد.
برای تحریک نشدن مستاجران و بی خانمانها باید خانه ها را خراب کنیم تا چشم ایشان به خانه ها نیفتد
برای انان که ارزوی داشتن خودرو دارند ولی دستانشان کوتاهست و با دیدن خودروهای گرانقیمت تحریک میشوند باید تمام خودرو ها را از سطح خیابانها جمع کرد
برای برهنگان یک لاقبا که با دیدن البسه در فروشگاهها تحریک میشوند باید مغازه های فروش البسه را تخته کرد
و اینگونه دیگر سنگ بر روی سنگ در جامعه بند نمی شود
پس ای شیخ بدان:
در جواهر فروشی بسیار جواهرات گران قیمت هست لیکن تنها مردم دزد وسوسه میشوند بروند دزدی و گرنه برای مردم که آن را متعلق به خویش نمیدانند گیرایی ندارد.
سیب زیبا بر درخت خانه همسایه هست اما اگر بدون اجازه چیدی دزدی کردی.
لطفا دزدان را از دزدی کردن هر چیزی حفظ کنید.
شیخ دیگر حرفی برای گفتن نداشت


یک شنبه 24 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

شکیبایی

شکیبایی؛

کنار جاده نشسته ام راننده چرخی را عوض می کند

از آنجا که می آیم – دل بسته اش نیستم به آنجا هم که می روم –

نیز دل نبسته ام پس چرا ناشکیبا باشم

عوض کردن چرخ را می نگرم.

(از کتاب برگ سبز)


جمعه 22 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

نگاه مهربان او

نگاه او آبی است،

گویا آسمان را در چشم هایش ریخته اند.

وقتی که دست های مرا در صورتی دست هایش می گیرد.

گردش سرخ خون را در سرخابی سر انگشت هایش احساس می کنم نبض او،

نبض بی احتیاط او چنان تند می زند که گویی قلب خرگوشی در سینه اش پیوند زده اند.

وسواسِ زنگاریِ دوست داشتن مرا بیاد ماهی قرمزی می اندازد که در آب های تُنگ بنفش خواب رفته است.

یک روز ماهی قرمز از آب سبک تر خواهد شد و دستی ماهی قرمز را که دیگر نه ماهی است و نه قرمز از پنچره به رنگین کمان باغ پرتاب خواهد کرد تا باران رنگارنگ مرغان ماهیخوار بر ارغوان و سپیدار،

زردآلو، و سبزه، بنفشه، زعفران، عناب و زردآلو فرو ریزد.


پنج شنبه 21 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

راز طول عمر

فرانک باکلز؛ آخرین سرباز باقی مانده جنگ جهانی اول بود که تا ۱۱۰ سالگی زنده ماند.
هنگامی که راز طول عمرش از وی پرسیده شد. 
گفت: هر موقع حس کردید دارید شروع به مردن می کنید، نمیرید

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

چیزهایی که ...

چيزهايي كه نمي توان با پول خريد:
فرهنگ، ادب، شعور، اصالت، درك، پدر و مادر،
شادي، آرامش، عشق، لبخند، محبت
بعضی ها فکر می کنند اگر پول و ثروت داشته باشند به آدمیت رسیده اند.
یا اگر مدرک تحصیلی یا یک پست بالای دولتی داشته باشند آدم به حساب می آیند!
یا اگر زمانی دارای رتبه و مقامی، فرماندار، استاندار، رئیس جمهور شوند، آدم شده اند.
داستان آن پدری را که به پسر شرور خود می گفت: تو آدم نخواهی شد.
اما پسر با هر دسیسه ای بود به حکومت رسید و پدر را فرا خواند و مقام خود را به رخ پدر کشید.
سپس پدر خطاب به او گفت: من نگفتم که تو حاکم نشوی، گفتم آدم نشوی جان پسر

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

من هم یک افراطی بودم - 1

مهدی نصیری 
 
بعد از اتخاذ مواضعی در دو سه سال اخیر از سوی من در یادداشتها و گفتگوها و مناظراتم که حکایت از تغییر و چرخش در مواضع سیاسی و فرهنگی ام داشت، مجاهدان تبیین و افسران جنگ نرم و عمارهای نظام، یک سره در کار تبیین گذشته من بر آمده اند و مهمترین حرفی که مرتب تکرار می کنند این است که فلانی در گذشته و در دوره کیهان و صبح چهره ای افراطی بود. 
و اتفاقا در باره افراطی بودنم در گذشته کم و بیش درست می گویند اما این جماعت، به لوازم و نتایج حرف خود توجه ندارند و نمی فهمند که اگر افراطی بودنم ثابت شود، باید افراطی بودن رهبری را هم در آن ایام بپذیرند که بیشترین حمایت را از من در جایگاه مدیر مسئول کیهان و بعد در نشریه صبح انجام داد. 
من در باره افراط و تفریط در انقلاب و جمهوری اسلامی در یادداشتهای بعدی نکاتی را خواهم نوشت و نشان خواهم داد که در مجموع، از خاص و عام، جامعه ای دچار افراط و تفریط هستیم و هنوز تا رسیدن به یک تعادل سیاسی و اجتماعی فاصله داریم، اگر چه تجربه تلخ و شکست خورده جمهوری اسلامی حاوی درسهای مهمی برای ملت ایران بوده و ما را در مسیری رو به جلو و پیشرفت قرار داده و می تواند به کار ساختن آینده ای بهتر بیاید. 
قبل از این که ابعاد افراطی گری خود را در دوران کیهان و صبح توضیح دهم، باید به نکاتی از حمایتهای رهبری در اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰ از خودم اشاره کنم: 
۱. در اردیبهشت سال ۶۹ (در حالی که از سال ۶۷ با حکم آقای خاتمی و قائم مقام وی آقای سید محمد اصغری سردبیر کیهان بودم) با مداخله و حکم رهبری، به عنوان مدیر مسئول روزنامه انتخاب شدم. رهبری در حکمش از من به عنوان جوانی فاضل و انقلابی یاد کرد. 
۲. در اولین دیدار با رهبری، پس از دریافت حکم مدیر مسئولی، وقتی از ایشان پرسیدم، من چگونه باید روزنامه را مدیریت کنم؟ در پاسخ گفت: من به تشخیص تو اطمینان دارم. هر چه را حق تشخیص دادی، به همان عمل کن. اگر سئوال یا ابهامی داشتی می توانی از من یا آقای حجازی سئوال کنی، و من ظرف ۴ سال شاید حتی یک بار هم چیزی را نپرسیدم و هر آنچه درست تشخیص می دادم، عمل می کردم. البته سالی یکی دو بار از سوی رهبری تذکراتی داده می شد.
۳. در دیداری با رهبری که قرار بود در مساله ای تذکری بدهد، گفت: من آن قدر از شما و کیهان حمایت و تعریف می کنم که هر کس از مسئولان می خواهد علیه تو و کیهان سخنی بگوید، در این فکر است که دارد علیه فرزند من حرف می زند. 
٤. رهبری از مواضع فرهنگی من در کیهان ـ که البته امروز من آن را نقد می کنم ـ قویا حمایت می کرد اما بعدها معلوم شد از نقدهای من بر دولت آقای هاشمی و دستگاههای رسمی نظام ـ که من وظیفه خود برای دفاع از حقوق مردم می دانستم ـ بعضا رضایت نداشت، با این حال به دلیل اعتماد به من با سعه صدر با آن نقدها برخورد می کرد و تذکر نمی داد. 
٥. پس از آمدن آقای شریعتمداری به عنوان نماینده رهبری در موسسه کیهان، من پیشنهاد کردم، حکم مدیر مسئولی هم به آقای شریعتمداری داده شود و من حاضرم به عنوان سردبیر و معاون یا مشاور با وی کار کنم اما رهبری به شدت مخالفت کرد و پس از اصرار فراوان من پذیرفت که چند ماه با آقای شریعتمداری کار کنم، اگر هر دو به این نتیجه رسیدیم که مدیر مسئولی هم به آقای شریعتمداری داده شود، آنگاه موافقت خواهد کرد و با خواهش من از آقای شریعتمداری، این اتفاق افتاد و نامه مشترکی با امضای هر دو ما برای رهبری ارسال و با مدیر مسئولی آقای شریعتمداری موافقت شد.  اما مجددا بر حضور من در کیهان به عنوان سردبیر تاکید کرد که من قبول کردم هر چند که یکی دو ماه بیشتر دوام نیاورد و بر اثر اتفاقی، کیهان را ترک کردم. 
این شرحی به اجمال از دوران فعالیت و مدیریتم در کیهان بود. حال اگر افراطی بوده ام (که قطعا در مواردی بوده ام) یا اگر جایی درست عمل کرده ام، رهبری در آن شریک است. مجاهدان تبیین در تکرار اتهام افراطی گری به من کمی جانب احتیاط را نگه دارند و الا دامن فرمانده هم بیش از حد به این اتهام آلوده می شود! 
ادامه دارد

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

زنان غیور کوبانی

از اینکە کورد نیستم خجالت می کشم"

کوبانی پر است از زنانی که زن را معنایی دیگر می آغازند

زنانی که موهایشان پیداست حجاب ندارند

انگشتانشان لاک ندارد، لبهایشان پروتز ندارد، رژ غلیظ ندارد!

اما پر است از سرود نجابت زنان کوبانی هیچکدامشان لباس مارک دار ندارند

اما تا زنده اند هر شب موهایشان را شانه می کنند،

و هر صبح می بافند، دستان ظریفشان سنگینی کلاشینکف را تاب می آورد.

با اینهمه، زنان کوبانی آنقدر زن هستند که همه مردان دنیا عاشقشان باشند.

کوبانی دارد به همەی ما درس می دهد تا بدانیم هیچ زنی نصف یک مرد نیست.

هیچ بی حجابی فاحشه نیست و هستند هنوز زنانی که تنشان را به کنیزی مردان هوسران نمی سپارند.

عروس خاک می شوند تا آرزوی دست یافتن دشمن بر تن پاکشان را بر دل های کثیفشان حک نمایند.

آری، تن زن کوبانی، تنها در آغوش خاک کوبانی تا ابد دلبری خواهد کرد.

از اینکه کورد نیستم خجالت می کشم

تهمینه میلانی


چهار شنبه 20 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

به نام اهورامزدا

 سپاس اهورا مزدا را که زمین را آفرید.

سپاس او را که "انسان " را آفرید.

سپاس مر او را که "شادی" را برای انسان آفرید.

من زرتشتي نيستم، ولي ميدانم،

زرتشت عصا به آب نزد تا رود نيل را بشکافد.

زرتشت مردگان را زنده نمي کرد.

زرتشت شمشير نداشت.

زرتشت وعده بهشت و حوريان بهشتي نمي داد.

زرتشت دستور کشتن کسي که با او مخالفت ميکرد را نداد.

زرتشت کسي را به خاطر نژادش خوار و حقير نشمرد.

زرتشت کسي را "نجس" نخواند.

زرتشت شأن کسي را بخاطر دين و مذهبش پائين نياورد.

زرتشت،مشعل خرد و آگاهی را روشن کرد تا بشریت،از تاریکی جهل،نجات یابد.

سه مشعل ماندگار برای "انسان" سه پاس:

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. سه مشعل را پاس بداریم.


چهار شنبه 20 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

ناصرالدین شاه...

چرا حکومت متزلزل ناصرالدین شاه قاجار، پنجاه سال دوام آورد ؟!
قاسم خرمی 
 
ناصرالدین شاه، شاید تنها شاهِ تاریخ ایران باشد که یک دینار دارایی و یک وجب ملک و تیول نداشت. چرا که می گفت «کل ایران مال من است»! 
 
واقعیت هم چنین بود؛  او اگر چه هیچ ثروت ثبتی و سند ملکی نداشت اما در غارت و چپاول تمام شاهزادگان و تیولداران شریک و سهیم بود 
 
امروز مصادف است با  روز قتل قبله عالم، سلطان صاحبقران، ظل الله ایران و شاه شهید، ناصرالدین شاه قاجار؛ که ۵۰ سال وقت ایران را گرفت و اگر به تیر غیب میرزا رضای کرمانی گرفتار نمی شد، این استعداد را داشت تا در میان تعظیم و تکریم غلامان و امیران و والیان، چندین دهه دیگر هم، کج دار و مریز، حکومت کند
 
در نگاه اغلب ما، ناصرالدین شاه، فردی ابله، فرومایه و فاسدی است که کار اصلی اش وطن فروشی و نخبه کشی و ساخت و پاخت با روس و انگلیس، و اوج دنائتش قتل امیر کبیر مظلوم بود. اما از کنار این پرسش هم نمی توان گذشت که که اگر او چنین بود (که واقعا هم بود)، چگونه توانست ۵۰ سال بر ایران حکومت کند؟
 
واقعیت این است که ناصرالدین شاه، برخلاف تصویری که از او غالب شده است، انسان ناآگاه و بی خبری نبود و در قیاس با شاهان قاجار حتی یک سر و گردن هم در آشنایی با اوضاع جهان و ظرایف عرصه سیاست ایران، از آنها بالاتر بود. همه هنرهای زمانه از شعر، نقاشی، خطاطی و خطابه خوانی گرفته تا تیراندازی، سوارکاری، نویسندگی و دلربایی را در خود داشت، الا یک هنر؛ «هنر حکمرانی و حکمروایی»! او بیش از چگونه حکومت کردن، «چگونه در قدرت ماندن» را بلد بود و این هنر سیاه را به بهترین شکل و با بدترین ترین روش به کار بست. با لطایف الحیلی خودش را در دل توده ها و چشم نخبگان فرو کرد و همه را فریب داد تا خودش بی رقیب بماند.
 
همین سخن به ظاهر ساده و فریبا که «من از این دنیا ملک و املاکی ندارم»!  چه می دانید که او را چقدر درچشم رعیت بی خبر، به غایت عزیز کرده بود. در باره محبوبیت ناصرالدین شاه در میان توده های مردم همین بس که بدانید در ملاقات‌های عمومی  فرصتی بود تا همگان بتوانند او را ببینند.مردم  فرسنگ ها راه می پیمودند و صف می بستند  تا از فاصله دور برای پادشاه قوی شوکت ایران دستی تکان دهند و یا  اگر مجالی افتاد، عریضه ای جان نثارانه تقدیم غلامان او کنند! 
 
بااینحال در ۴۵ سال اول سلطنت او یعنی از ۱۲۲۷  تا  ۱۲۶۷  شمسی، حدود ۱۶۹ مورد شورش و ناآرامی در کشور به ثبت رسید به عبارتی، هر ۸ ماه یک بار، با یک بحران معیشتی و امنیتی از جنس شورش نان مواجه بود که هر کدام از آن بحران ها می توانست کل موجویت یک کشور را نابود کند، اما او توانست با هوش سیاه خود و استفاده از نیروی بخشی از ملت، علیه بخش دیگر ملت، در نهایت همه را سرکوب کند. هنر ناصرالدین شاه، فقط بازی با احساسات توده ها نبود، او حتی نخبگان بزرگ مثل میرزا تقی خان امیرکبیر و  میرزا حسین خان سپهسالار را هم فریب داد. علمایی در حد سید سید جمال الدین اسد آبادی را هم بلاتکلیف گذاشت. به امیرکبیر می گفت دنیای بدون امیر برای من جهنم است و سه سال بعد با چنان مخفی کاری و سرعت و شناعتی او را از سر راه برداشت که همگان انگشت به دهان ماندند. در مکاتبات اداری بعد از مرگ امیر کبیر، در کمتر موردی با نام و نشانی از میرزا تقی خان برخورد می کنید و در معدود متون تاریخی از او با نام « آن ملعون»! یاد شده است. اکنون از آن مرد بی نظیر، جز یک پرتره عکس مشکوک، چیزی باقی نمانده و شاید اگر پژوهش فریدون آدمیت و انتشار کتاب «امیر کبیر و ایران» نبود، برای ما هم او هنچنان ناشناخته می ماند
 
میرزاحسین خان سپهسالار، بیست سال بعد از مرگ امیرکبیر به صدر اعظمی رسید. آنهم زمانی که کشور به خاطر خشکسالی، زلزله، وبا و بی تدبیری شاه در اوج فلاکت بود. ناصرالدین شاه از صدراعظم جوان خواست که برای نجات مملکت هر کاری که می تواند بکند و  اطمینان داد که هرکس مقابل برنامه و نظم جدید دولت بایستد «اگرچه پسرمان باشد واجبالدفع میدانیم».
 
 اما به محض اینکه اصلاحات میرزاحسین خان، موقعیت متنفذین دربار را به خطر انداخت ناصرالدین شاه، سپهسالار را عزل کرد و برای اینکه حق این دولتمرد اصلاحگر را کف دستش گذاشته باشد به او گفت که من فرد علیلی چون یوسف خان مستشارالدوله را به این سبب جایگزین تو کردم که بفهمی این مملکت را من حفظ کرده ام نه اقدامات اصلاحی تو! 
 
گذاشتن انسانهای کوچک به جای آدم های بزرگ، اشتباه تاریخی بود که شاه قاجار می خواست دوباره بیازماید! با کنار زدن سپهسالار رشته امور از دست او خارج شد و سلسله بحران ها، به انقلاب مشروطیت کشیده شد...

چهار شنبه 20 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

حقوق بازنشستگان

روزی که حقوق بازنشستگان واریزمیشه*
بعد از نمازصبح خوابم نبرد گوشیمو روشن کردم منتظر پیام بانک بودم
ساعت ۷ با زنگ پیامک گوشیمو نگاه کردم همسرم که زیرچشمی حواسش بمن بود گفت ریختن؟ گفتم آره گفت پس وقتشه یک خبرخوشی بهت بدم
نگاهش کردم معلوم بود از درد دندون تا صبح نخوابیده گفتم منو ببخش که نذاشت حرفم تموم شه گفت:
داری بابابزرگ میشی دیگه بانوه ات میری پارک! یه لحظه ذوق کردم ادامه صحبتش که گفت باید سیسمونی بگیریم بغض همه وجودمو گرفت سعی کردم بزور بخندم اونم خندید بعضی خنده ها چقد تلخه.
تا صبحانه آماده میکرد دو تا از قسط های وام رو با تلفن پرداخت کردم. دخترم بعد صبحانه یکم پول از مامانش گرفت و رفت طرف دانشگاه
خانمم پسرمو برد تو اطاق یکم پچ پچ کردن اونم خداحافظی کرد رفت تا با کامپیوتر دوستش برا ترم آخرش مقاله و تحقیق شو کامل کنه آخه چند ماهه کامپیوترش خرابه هزینه تعمیرشو نداشتم که درستش کنم.
لیست دو صفحه ای مایحتاج رو گذاشته بود تو جیبم آماده شدیم که بریم خرید 
رسیدیم قصابی به خانمم گفتم گوشتها دیگه طعم گوشت نمیده مرغها رو هم با هورمون چاق میکنن بهتر نیست جیگر و سنگدون و پای مرغ بگیریم میگن خیلی خاصیت داره، خیلی فهمیده ست حرفمو تأیید کرد گفت سویا هم خاصیت گوشت رو داره!
رفتیم میوه فروشی قیمتها رو نگاه کردم هنگ کردم خانمم گفت فقط سیب زمینی و پیاز ضروریه بقیه باشه برا بعد پیشنهادش نجاتم داد تشکر کردم 
یکم حبوبات و برنج و روغن و خرت و پرت  از فروشگاه گرفتیم کارتمو دادم به فروشنده اونم بی انصاف بدهی برج قبل رو هم کم کرد.
آخرین پیامک بانک رو یواشکی نگاه کردم دیدم چهارصد و بیست تومان دیگه بیشتر تو کارتم نیست برگشتیم خونه تو راه پله ها صاحبخونه کشیک وایساده بود حال و احوال گرمی کرد بهش گفتم وسایلو بزارم خونه میام خدمتتون 
ذهنم درگیرحساب کتاب این چند تا بسته بود! خونه تک تک اجناس و قیمت هاشو نوشتم از چند طرف جمع و تفریق کردم درست بود فقط افزایش قیمتها باور کردنی نبود که با خنده همسرم بخودم اومدم 
خانمم باسینی چایی اومد کنارم قبض های آب و برق و گاز تو سینی توجهمو جلب کرد! قبضهای دو سه برابر شوکم کرد فقط برق رو با گوشی پرداخت کردم کارتمو دادم دست خانمم گفتم بقیشو تا آخر برج شما خرج کن! 
قدم زنان رفتم مغازه دوستم با صحبت از اینور و انوربهش فهموندم پول قرضی برا اجاره خونه ازش گرفتم  برگشتم زنگ صاحبخونه رو زدم و بهش دادم تشکر کرد و گفت برج دیگه سالتون تموم میشه چون محترمید فقط پانصد تومان اجاره رو بیشترکنید نتونستم حرفی بزنم گ
بعد ناهار دخترم اومد بوسم کرد گفت باباجون کامپیوتر که خرابه گوشیم  دو ماهه صفحه اش سیاه شده تصویر نداره کفش و مانتو هم ندارم بوسش کردم گفتم چشم دخترگلم حواسم بهت هست ازاطاق رفت بیرون نزدیک بود سرمو بکوبم به دیوار آخه چشم گفتن و عمل نکردن اونم برا دختر مهربونم خیلی سخته 
شب داشتم اخبار رونگاه میکردم هواشناسی خبر از سرد شدن هوا میداد خانمم آهسته گفت هیچکدوممون لباس گرم نداریم! خواستم با نگاه بهش بگم ندارم دیدم صورتش از درد دندونه ورم کرده پشتم ازشدت حقارت تیر کشید دستمو فشار داد گفت مهم نیست. 
بعد اخبار کارشناسهای اقتصادی  واجتماعی از ناامنی و فقر درجوامع  اروپا وآمریکا انتقاد میکردندو از تلاشهای مسئولینی که موجب شکوفایی اقتصادی ورسیدن به رفاه وامنیت در جامعه ماشده بود سخن می گفتند
اگرما تورفاه وآرامشیم پس شرایط مردم آمریکا واروپا خیلی نگران کنندست!  غرق افکار چکنم چکنم تا آخر برج بودم که متوجه اومدن پسرم شدم رفتم توهال دیدم مضطربه سلام کرد بغلش کردم گفتم چیشده پسرم بغضش ترکید آرومش کردم گفت توکوچه دوتا موتوری باچاقو اومدن گوشی وکاپشنمو گرفتن ورفتن دستی به سرش کشیدم همسرودخترم روهم که ترسیده بودن دلداری دادم 
نگاه پرمهردخترم وصبوری ومتانت  همسرم واقعا دلگرم کننده بود تک تک شونو بغل کردم وبهشون دلداری دادم 
زیرپتو خوابم نمیبرد هرجور حساب میکردم ازنگرانی برا سیسمونی نوه ام تا و....خوشروئی  وصبوری و همسرم!
البته هنوز ۲۹ روز دیگه مونده تا حقوق بعدی رو بگیریم شاید و یقینا شرایط خیلیها همینه وچه بسا بدتر، باور کنید اگر بغضای درگلو مانده تبدیل به فریاد بشه بنیان و ستونهای ظلم را ریشه کن خواهد کرد!!
 
*بازنشسته تامین اجتماعی»*

دو شنبه 18 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

سلام صبح بخیر

سلام صبح بخیر


پنج شنبه 14 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

جمعیت ادیان مختلف در جهان

*
مسیحیت : 2.4 میلیارد نفر

اسلام : 1.9 میلیارد نفر

هندوئیسم : 1.1 میلیارد نفر

سکولار (بی دین) : 1.1 میلیارد نفر

يهوديت : 15 میلیون نفر

بودایی : 500 میلیون نفر


سه شنبه 12 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

امان از همسر بد و ناسازگار

دگر سیر آمدم از زندگانی
خوشا مرگ و حیات جاودانی
بود مُردن به از این زنده بودن
که پیش دوستان شرمنده بودن
شبم در محنت و روزم به هجران
عبث عمر عزیز آمد به پایان
همه بی حاصلی شد حاصل من
هزاران بار نفرین بر دل من
چنان عمر گرانمایه شد از دست
که سیل از کوهساران تیر از شست
به یزدان این سخن بنما  قبولم
که از فرزند و از زن هم ملولم
زبانی بود با من دوست بودن
چو مغز اندر درون پوست بودن
هم از اول به فکر خویش بودند
نه مرهم بر دل پُر ریش بودند
همه بودند و از کف می ربودند
تهی شد دست چون از مال دنیا
همه ادبار شد  اقبال  دنیا
کنون بدتر زمن کس پیششان نیست
به جای نوش ، غیر از نیششان نیست
به سوزِ سینۀ گوشه نشینان
الهی داد من بستان از اینان
به رندان خراباطی سرمست
به مستانی که  هستی داده از دست
به جام باده و پیمانه سوگند
که تا در قید تن جان گشته پابند
بر افروزان چراغ  محفلم را
به نور عشق روشن کن دلم را
به پیوستم به تو، از خود گسستم
به لطف خویشتن بر گیر دستم
هم از بیگانه هم، از خود گذشتم
قبولم کن به حُسن خود که زشتم
تَرحُم بر پَر بشکسته ام کن
سبب سازی به کار بسته ام کن
نمی گویم چنین کن یا چونان کن
هر آنچه مصلحت بینی، همان کن

سه شنبه 12 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

زندگی مثل...

زندگى مثل يک كامواست از دستت كه در برود، مى شود كلاف سر در گم، گره مى خورد، می پيچد به هم، گره گره مى شود.
بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله واكنى، زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگتر مى شود، کورتر مى شود يک جايى ديگر كارى نمى شود كرد،  بايد سر و ته كلاف را بريد
يک گره ى ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محوكرد، جورى كه معلوم نشود.
 یادمان باشد گره هاى توى كلاف همان دلخورى هاى كوچک و بزرگند
همان كينه هاى چند ساله بايد يک جايى تمامش كرد سر و تهش را بريد زندگى به بندى بند است ْ به نام «حرمت» كه اگر پاره شود تمام است...
سلام صبح تان عسلی و روزتان طلایی

شنبه 9 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

حب جمال دوست

گر حُبّ جمال دوست شد با تو قرین

در راه طلب بکوش و از پا منشین

انوار پدیدار شد از شمس هدی

هان دیدۀ معرفت تو بگشا و ببین


شنبه 9 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

عیسی مسیح

دوست داشتن کسانی که دوستمان دارند کار بزرگی نیست،

مهم آن است آن است آن هایی که ما را دوستمان ندارند، دوست بداریم.

(عیسی مسیح)


جمعه 8 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

جماعت

فَإِنَّ الْبَرَکةَ فی الْجمَاعَةِ؛ «برکت در جماعت[گرایی] است»                                                            .

«الْبَرَکةُ فِی ثَلَاثَةٍ الْجَمَاعَةِ وَ السَّحُورِ وَ الثَّرِید»؛ «برکت در سه چیز است جماعت[گرایی]، سحری خوردن و ریزکردن نان در آبگوشت».

فَإِنَّ یدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ»؛ «همانا دست یاری خدا با جماعت است».

 دست خدا بالاتر و برتر از هر دست دارای قدرت است. و اگر دست یاری او بر کسی و چیزی قرار گیرد، به طور طبیعی بهتر و بیشتر از هر دست قدرتی، یاری و حمایت خواهد شد.                                                                                     «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تفَرَّقُوا وَ اذْکرُوا نعْمَتَ اللَّهـم عَلَیکمْ»؛ «و همگی به ریسمان الهی چنگ زنید، و پراکنده نشوید و نعمتِ خدا بر خود را یاد کنید.


جمعه 8 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

دعا کردن برای همه

حضرت *امام صادق* صلوات الله علیه می‌فرمایند:
*هيچ مؤمنى نيست كه براى مردان مؤمن و زنانِ مؤمنه دعا كند جز اينكه خداوند عز و جل مانند آنچه را براى آنان دعا كرده است
از طرف هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنه‌اى كه از آغازِ روزگار درگذشته يا تا روز قيامت به جهان آيد به شخصِ دعا کننده برگرداند؛
به راستى بنده‌اى باشد كه روز قيامت دستور دهند كه او را به دوزخ ببرند و او را به سوى دوزخ بكشند،
مؤمنين و مؤمنات مى‌گويند: پروردگارا! اين همان است كه براى ما دعا مى‌كرد،
شفاعت ما را درباره او بپذير، و خدا شفاعت آنان را در باره او بپذيرد و نجات می‌يابد.*
کافی ج۲ص۵۰۶

چهار شنبه 6 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

قضاوت دیگران ممنوع

اين كه بدانى در راه درستى هستى يك چيز است،

و اين كه فكر كنى راه درست فقط همين است يک چيز ديگر!

ما هرگز نمی توانيم و نباید درباره "زندگى ديگران" قضاوت كنيم،

هركس رنجهای خود را دارد.

پائولو کوئیلو


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

دروغگوی بزرگ

روزی ده بار دروغ می گویم!

آن هم به خدا، ایاک نعبد و ایاک نستعین


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

محبوب والا مقام

يک روزي يک جا نوشته بودم :

خوب است، محبوب هم شأن آدمي باشد.

چرا كه اگر والاتر باشد مايه حسرت است و اگر دون شأن باشد مايه سرشكستگي.

حالا فكر مي كنم اون اشتباه بود...

محبوب، خوب است  والاتر از شأن آدمي باشد حتي اگر مايه حسرت شود.

چراكه حتي اگر وصالي دركار نباشد مايه تحرك و ميل براي ترقي است.

ميل براي شايد هم شأن شدن


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

عاشق شو ورنه روزی ...

يه موقعي بود فكر مي كردم بايد بين عشق و غرور يكي رو انتخاب كنم

و هميشه به گريه غرور رو انتخاب مي كردم

اما حالا مي بينم و فهميدم اين دو رابطه ايي به هم ندارند

ميشه مغرور بود و عاشق... 

بدون هيچ كلمه ايي يا مخابره حسي.

فهميدم حاضرم در سكوت عشق بورزم ولي دلم بيكار نباشه


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

دلیل جذب و دفع

 به اعتقاد مولانا هیچ رفاقت و همراهی بی دلیل نیست.

در این عالم هم جنس ها همدیگر را جذب، و اهل نور و اهل نار به سمت هم کشیده می شوند.
اگر به اطراف خود با دقت نگاه کنیم گاهی می بینیم افرادی که به سمت ما می آیند در خصوصیتی مشترک هستند.
حتی گاهی ما گلایه می کنیم که چرا باید این افراد همیشه سر راه من سبز شوند؟؟!!
در این گونه موارد باید به خودمان نگاه کنیم و ببینیم چه چیزی در وجود ماست که این افراد به سمت مان جذب شده اند :

در جهان هر چیز چیزی جذب كرد
گرم گرمی را كشید و سرد سرد
قسم باطل، باطلان را می كِشد
باقیان از باقیان هم سرخوشند
ناریان مر ناریان را جاذب اند
نوریان مر نوریان را طالب اند

دفتر دوم مثنوی

چه خوبند آدمهایی که بوی ناب انسانیت میدهند


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

خر چه داند قیمت نقل و نبات

چند سال پیش دوستی به خانه ام آمد. وقتی به مستراح رفت و آفتابه مسی مرا دید ، پرسید این به چه درد می خورد و در مستراح چکار می کند؟ من خجالت کشیدم که بگویم استفاده آن چیست و برای چه آن را در مستراح گذاشتم، گفتم برای تزیین است. دوستم از زیبایی آفتابه تعریف کرد. من هم مطابق سنت باستانی مان گفتم قابلی ندارد! می خواهی بردار و ببر… او هم بدون اینکه تعارف کند پذیرفت!(این اروپایی ها تعارف سرشان نمی شود.)

مدت کوتاهی بعد، به خانه دوستم رفتم. دیدم آفتابه مسی را گوشه اتاق نشیمن گذاشته! لیوانی درون سر آن جای داده و یک دسته گل زیبا هم درون لیوان گذاشته است. با ذوق به طرف آفتابه رفتم، گفتم: آفتابه عزیزم حالت چطوره؟ دلت برای من تنگ نشده؟! آفتابه پشت اش را به  من کرد و گفت: حالم خیلی بهتر از سابق است، می خواهم سر به تن ات نباشد، دلم اصلا برای تو و ماتحت‌ات تنگ نشده! اقلا وقتی در ایران بودم ، بعضی وقت ها با من دست و روی می شستند، ولی از وقتی که به خانه تو آمدم جز پشت مبارک تو به جایی آب نریختم. می بینی که در این خانه مرا در مستراح نمی گذارند و در بهترین محل خانه شان از من نگهداری می کنند. علاوه بر آن بر سرم گل می گذارند و هر چند روز به چند روز، گلها را عوض می کنند. به جای اینکه در مستراح باشم و بوی گّند به دماغم بخورد، اینجا وقتی غذا می خورند، علاوه بر عطر گل، بوی غذاهای خوش بو را می شنوم. در خانه تو در گوشه ای تنها بودم. گاهی وقت ها آن هم به دلیل خاصی به دیدن ام می آمدی، اما در این خانه تنها نیستم. خانم خانه مرا مرتب پاک می کند. شب ها و روزهای تعطیل هم که  تمام خانواده دور هم جمع می شوند و حرف می زنند می گویند و می خندند… از جلوی چشمم برو گم شو، و دیگر اینجا نیا، نمی‌خواهم روی تو را ببینم، اگر هم دوباره آمدی به طرف من نیا…!
خر چه داند قیمت نقل نبات؟!

 از این اولین برخوردمان در خانه آن دوست چند سال گذشته. در این مدت مرتب به خانه او می روم، و هر بار چند شاخه گل می برم و بر سر آفتابه می گذارم. حالا دیگر با هم رفیق شده‌ایم. حالش را می پرسم، حالم را می پرسد و خوشحالیم از دیدن یکدیگر. به نظرم  بعضی وقت هاهوس دیدن پشت مرا دارد، ولی خجالت می کشد بگوید. خودش گاهی از آن یاد می کند. هنوز عادت اولیه اش را از دست نداده!  شعر دسته آفتابه‌ای از آفتابه؛(در کشور گل و بلبل و شمع پروانه، آفتابه هم شاعر می شود)

من آن افتابه بی قدر و ارزش بودم
گهی سوراخ و گهی سرب و لحیم بودم
کنون آفتابه ای با ارج و جلالم
که چند شاخه گلی بر سر گذارم


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

تک بیت ها

مرهم جان من تویی
ورد زبان من تویی
چشم خمار من تویی
ایل و تبار من تویی

.....................................

 رفته ام تا به تو عادت نکند دنیایم

این مدل رفتن من مردن تدریجی بود

....................................

نگاهش می کنم شاید به سمتم سر بگرداند
سر او بر نمیگردد مگر تقدیر برگردد

...................................

تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته
از غیرتمان بود نوشتند حسودیم

....................................

غیر را سر چو به زانوی تفکر نگرم
سوزم از غم که مبادا به خیال تو بود

 ........................................

غیرتم با تو چنان است که گر دست دهد
نگذارم که بیایی به خیال دگری

.........................................

غیرتم کُشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

...............................................

غیرتم کُشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

...............................................

با رقیبان سخن از کُشتن ما می گوید
کُشتن آن است که با غیر سخن می گوید

 


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

اینگونه باید شناخت:

مرد را به عقلش،  نه به ثروتش

زن را به وفایش، نه به جمالش

دوست را به محبتش، نه به کلامش

عاشق را به صبرش، نه به ادعایش

مال را به برکتش، نه به مقدارش

خانه را به آرامشش، نه به اندازه اش

اتومبیل را به کارائیش،  نه به مدلش

غذا را به کیفیتش، نه به کمیتش

درس را به استادش ، نه به سختیش

دانشمند را به  علمش،  نه به مدرکش

مدیر را به عملکردش ، نه به جایگاهش

نویسنده را به  باورهایش ، نه به تعداد کتابهایش

شخص را به انسانیتش، نه به ظاهرش

دل را به  پاکیش ، نه به صاحبش

جسم را به سلامتش،  نه به لاغریش

سخن را به عمق معنایش،  نه به گوینده اش  


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

رحمت حق

بنگر که در این هامون صد لیلی و صد مجنون

هرلحظه شود فانی والعشق هوالباقی

 .... عزیزمان بنده وارسته، از رشته هستی را گسست و چهره در نقاب خاک کشید

ضمن عرض تسلیت به تمامی بازماندگانش،

روح پاکش با حضرت امیرالمومنین علی و اولیائ الهی از حال تا یوم القرار محشور باد

رحمت حق بر روان پاکش باد

لعنت حق به دشمنانش باد


سه شنبه 5 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

انسانیت یعنی

خونهء قبلی رو به یه خانم که همسرش فوت کرده بود فروختم...

بچه ی کوچیک داشت و سرپرست خانوار بود...

یه مادر تنهای آفتاب‌سوخته و مظلوم و رنج‌کشیده و بلحاظ مالی خیلی ضعیف

برادر میانسالش که بسیار انسان نازنین و باشخصیتی بود،

با سهم‌الارث ناچیز خواهر داشت تلاش میکرد براش خونه بخره که بی‌سرپناه نمونه ...

خودمم اوضاع مالی بدی داشتم ولی در مراحل فروش، تا جایی که در توانم بود راه اومدم ...

همون اول کار چن میلیون تومن که نسبت به ارزش کم ملک، رقم زیادی محسوب می شد تخفیف دادم ...

وسطای کار اون‌جایی که مستاجر بود صابخونه اثاثاشو ریخت بیرون،

برادر خواهش کرد با اینکه نصفی از پول خونه مونده بود اجازه بدم اثاث ببرن،

می‌ترسیدم و مردد بودم اما باز دلم نیومد و کلیدو دادم ...

امروز بعد از بیشتر از دو سال، برادر این (پیامک) رو داد و بعد از جوابهای من زنگ زد ...

دوباره کلی تشکر کرد و گفت که خواهرش از خونه خیلی راضیه و طی این مدت هم با یک انسان خوب و شریف ازدواج کرده و زندگیش تغییر کرده شکر خدا ... بغض کردم و از صمیم قلب براشون خوشحال شدم ...

اینکه بعد از دو سال منو به نیکی یادشونه برام هزار برابر اون چن میلیون تومن ارزش داشت ...

من که واقعن کار خاصی براشون نکردم اما اینا رو نوشتم که بگم علیرغم اینکه روزگار بدیه ولی همچنان قانون همونیه که از ازل بوده : خوبی هیچوخت گم نمیشه.


سه شنبه 5 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

همسایه دیوار به دیوار

در پای درِ میکده افتاده ز پاییم
همسایه دیوار به دیوار خداییم
همسایه میازار خدا را که درین شهر
بیچاره و بی خانه و بی خانه خداییم
یک عمر به میخانه دلم عابد خُم بود
دیگر ز چه پرسید که ما در چه هواییم
با حلقۀ احسان تو در حلقه رندان
ما حلقۀ بگوشِ در این میکده هاییم
در حرمت میخانه همین بس که (حکیما)
همسایۀ دیوار به دیوار خداییم

دو شنبه 4 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

ژاپن ژاپن

ژاپن از وقتی شروع به پیشرفت کرد که امپراطورش روزی فریاد زد؛

من خدا نیستم، من هیرو هیتو هستم و بابت همه‌ی اشتباهاتم متاسفم!!!


دو شنبه 4 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

حال خوب

با بعضی‌ها حال آدم یک جوری می شود؛ یک جورِخوب!
از آن خوب‌هایی که شبیه خوردن آب یخ وسط گرمای تابستان است،
یا شاید هم شبیه خوردن گوجه سبز با نمک است که به تلخی هم نمی‌زند،
شبیه قدم زدن در زیر باران!
می‌دانی آدم خیالش یک جورِخاص راحت است،
راحت از آن‌که خوبیشان هیچ‌وقت ته‌نشین نمی‌شود.
این جور آدم‌ها شبیه فرش رنگ به رنگ نمی‌شوند، شبیه باران می‌مانند؛
همان قدر لطیف، همان قدر آرام، همانقدر دلنشین

دو شنبه 4 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 

نماز عید

بین ماه و تو؛ دو, به شک مانده ام!
مانده ام نماز عید را؛ برمصلیِ پیشانی ات اقامه کنم!
یا بهشت دستانت


شنبه 2 ارديبهشت 1402برچسب:, |
 
محمود توحیدی

به وبلاگ من خوش آمدید
mata.1952@yahoo.com

 

لینکها

حمل خرده بار از چین

حمل و سفارش از چین به ایران

فروش جلو پنجره لیفان

الوقلیون

 

مطالب قبلی

» جنگ با استخوان پوسیده مردگان
» دادگاه میکونوس
» نجات از مرگ
» داریوش شاه
» پدر بزرگ، مادر بزرگ
» بغلم کن
» با تو بودن
» باد شُرطه
» درخت دوستی بنشان
» احمد کسروی
» نام قدیم و جدید شهرهای ایران
» دوست یا برادر
» دشمنی دیرینه روسیه با ایران
» برگی از تقویم تاریخ
» حرمت نگهدار
» فقه آسان
» کتاب بخوان، تجربه کن
» مرگ سه گونه است.
» دروازه های آسمان
» حکومت مذهبی؟
» درود بر شما
» قدرت زبان و کلام
» بودجه حوزه ها
» نام خانوادگی
» مراحل عمر
» چرا لذت
» تاریخ نادانی ما
» میرزا هدایت
» خداحافظ دهه هشتاد
» یک مصاحبه
» می شود برگشت؟؟
» یک پُک عمیق
» هدیه پایان کار نجار
» اشتباهات قانون اساسی
» من و همسرم
» فقه و شریعت به صحنه می آیند.
» چرا قدرتمندان احمق می شوند؟
» درسی از تاریخ معاصر
» توجه توجه
» چوب حراج

 

ارشیو

خرداد 1402

ارديبهشت 1402

فروردين 1402

فروردين 1397

 

نویسندکان

محمود توحیدی

 
 

امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگدهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: